تـیـ ـدا

ساخت وبلاگ

:) واقعا به همین سرعت 5 سال گذشت؟ تـیـ ـدا...
ما را در سایت تـیـ ـدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eanother-me0 بازدید : 2 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 15:56

بیا با ترس هایمان رو به رو شویم .

من با خودم .

تو با دوباره پرت شدن به ته ته کمد .

بیا با ضعف هایمان مواجه شیم . 

من با این لرزش قدیمی دستانم .

تو با لال بودن ازلی ات .

بیا با درد هایمان مواجه شویم . 

من با جهان .

تو با وقت هایی که به عنوان بالش ازت استفاده میکنم .

بیا با ناتوانی هایمان مواجه شویم .

من با جسمی که به زور میکشانمش این طرف و آن طرف .

تو با چشم هایی که هیچ وقت نمیتوانی ببندی شان .. 

 

خرسی .. خرسی ِ خوب من :*

تـیـ ـدا...
ما را در سایت تـیـ ـدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eanother-me0 بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 19:17

از ترس بیشتر شدن این درد لعنتی هی پایمان را " کج " گذاشتیم و در نهایت درد تا زانویمان رخنه کرده است ! این به کنار ،همین دیشب ، کسی سرم داد زد . نه یک بار . نه دو بار .. و نمیدانم چرا گوشی ِلعنتی را به گوشم چسبانده بودم ! سر درد گرفتیم تا ساعت ها  از صدای این فریاد های عاشقانه ! خر نیستیم اقا جان. میدانیم .. همه چیز را . خیلی وقت است که میدانیم.سپرده ایم دست باد .. مدرسه را پیچاندیم تا از باران و به قول پروین "شکرخواب ِبامداد" مان لذت ببریم اگر این درد کوفتی ِ پا بگذارد . من خوب میدانم چه چیزی حالم را خوب میکند . من خوب میدانم باید تمام این موزیک های دوست داشتنی را بردارم و باخودم بیارم بنشانم کنار چشم های ماهی گلی و زل بزنم به نیم رخش ! و به هیچ چیز فکر نکنم جز اینکه ما داریم از تایم ِ فری مان لذت میبریم . نو وان کن بلو ایت ! و باران خودش را بکوبد به شیشه و من هزار بار ببوسمش . من میدانم حالم را چه چیزی خوب میکند . باید از جایم بلند شوم و فکری به حال سر و وضعم کنم . باید از سرجایم بلند شوم و این درد مسخره را تمامش کنم . من پایم را جراحی نخواهم کرد . هیچ وقت . هرگز . هر کسی هم که ثانیه تـیـ ـدا...ادامه مطلب
ما را در سایت تـیـ ـدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eanother-me0 بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 19:17

12 سال ِ آزگار مدرسه رفتیم و احدی چنین برخود کودکانه ای باهامون نداشته تا به امروز . به وقیحانه ترین حالت ممکن فرمودن اولیا بیان کارنامتونو بگیرن . اگر دفه قبل اشک ِ مدیرمون رو در نیاورده بودم و بعدش به موسس مون ! قول نداده بودم تکرار نکنم قطعا چیزی بهش میگفتم که باز هم بشینه زار زار وسط سالن گریه کنه . متنفرم از این مدل برخودرشون توی این سن با ماها ! متنفر ! انگار بچه دوساله ایم ! و بدتر از همه دبیر فیزیک مون که بی شعوری رو به حد رسونده و واقعا بلد نیستم چجوری باید باهاش رفتار کنم که بفهمه شوخی هم حدی داره.معدلم واسم جالبه و عجیب و کمی ناراحت کننده ! توقع نداشتم.. ینی داشتم ولی خب ..هر کسیو مقصر میدونم الا خودم ! خسته و نا امیدم از خودم و هم چیز.حس میکنم قایده ای نداره دیگه حرص خوردن و جون کندن . برای چیزی که نیست . دلم خواست اسمتو جیغ بزنم و تا بلدم گله کنم .. ولی ساکت نشستم و هیچی نگفتم . دیگه مهم نیست بدونی یا نه . دیگه واقعا مهم نیست. آروم ِ آرومم . چیزیم نیست. فقط حس میکنم اخرین بند ِ امید دلم پاره شده.یه چیزی ته دلم اینقدر سنگینه که حتی نمیخوام تبدیل به بغض شه. مدیرمون ( که من ه تـیـ ـدا...ادامه مطلب
ما را در سایت تـیـ ـدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eanother-me0 بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 19:17

دستاش تو جیبش بود . یه عینک هم رو چشمش . عینک طبی . بش میومد . بامزه تر شده بود . نشست روی نیمکته.لبامو جمع کردم .چشامو ریز تر کردم و زل زدم بش.دلم واسش تنگ شد . برا تنا دفه ای که بغلش کردم از ترس.برا روزایی که دوسش داشتم و با هم شاهین میخوندیم . برا وقتایی که دستمو میدادم گاز بگیره تا کاری به لپ هام نداشته باشه :)) دلم واسش تنگ شد .واسه حضور چند روزه ی کوتاهش توی دنیام .

*نوتلا بهونه ی مسخره ای که مرجان میاره تا من باز به چشات زل بزنم.

تـیـ ـدا...
ما را در سایت تـیـ ـدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eanother-me0 بازدید : 12 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 19:17

ما ادم ها ، همه به نقطه ای برای متمرکز شدن نیازمندیم . همه همه مان . دوتا نقطه نه .. یک نقطه !دیشب خواب ِ بچه های سرزمین گمشده را دیدم . مریم . رها .. حتی شروین .خواب دختر 4 یا 5 ساله که دوست داشتنی بود و میخواست برای همیشه مادرش باشم ! و هرچه اصرار کردم دکتر را به عنوان پدرش قبول کند نشد که نشد و رفت دستش را صاف گذاشت توی دست دلقک بد اخلاق و .. چه قدر بغلش کردم . چه قدر شیرین بود برایم . دارم میرم دوش بگیرم و بعد .. دختر خوبی نباشم .

*حرف هایم را وقتی برگشتم میزنم.

تـیـ ـدا...
ما را در سایت تـیـ ـدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eanother-me0 بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 19:17

آدم هایی که خیلی با شخصیت و مودب و همه چیز اند ، جایی ، در خلوت شان ، با یک سری افراد ِ خاص ، جبران این با شخصیت و خوب بودن را میکنند . برعکس آدم هایی که به چشم مان بی تربیت و بد می آیند جایی در خلوت شان با یک سری افراد ِ خاص ، جبران این بی ادب بودنشان را میکنند . دسته ی دوم را میپسندم. دسته ی اول را دوست میدارم :) و گمانم پسندیدن همیشه بر دوست داشتن مقدم باشد .. گمانم !    + این جا خیلی خیلی خیلی باران می آید و سیل قرار است مارا با خودش ببرد و من عاشق سیل هستم که میخواهد بالاخره ما را ببرد و همه ی مدارس تعطیل اند و من ناراحت هستم زیرا ما فقط 3 روز آخر هفته به مدرسه میرویم پس امروز برای ما فایده ای ندارد . من تلفن همراهم را از دیشب تا کنون به شارژ نزده ام . این نشان گر بی خیالی من نیست بلکه من هزار و یک دلیل دارم و به احدی ربطی ندارد و مهم ترین شان عدم داشتن تنگی لازم برای پایین رفتن از این پله ها است و من حس میکنم گلو دردی در نزدیکی ام کمین کرده است که بی ربط به اعمال قبیحه ی دیروزمان نیست . آقای پلیس به من گفت که روز تولدش ، خودش را از شر تمام مشکلاتش بی خداحافظی خلاص کرده است و من د تـیـ ـدا...ادامه مطلب
ما را در سایت تـیـ ـدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eanother-me0 بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 19:17

  عکسای اوایل آشنایی مون رو دیدم . دلم واسه خودم و تو و همه چی تنگ شد . چه قدر ناز بوده همه چی . چه قدر سرمون مثه کبک زیر برف فرو رفته بوده ! چه قدر حقیقت هارو نمیدونستیم . چه قدر فقط با جنبه های خوب همدیگه آشنا بودیم . چه قدر با ناز سرمو رو سینه ات گذاشته بودم . چه قدر همه چیز رویایی و فنسی فنسی بوده :) چه قدر حس میکردم شاد و خوشبختم. چه قدر دور به نظر میان اون روزا .. چه قدر دنیای واقعی عذاب اوره .. راستش دلم واسه اون دوتا هم تنگ شد. کاش میشد همه چیو برگردوند به عقب و خیلی تصمیم هارو نگرفت . نمیدونم . شاید الان بهتره .. شاید.   صدای بارون چن روزیه همش مهمون اتاقمه. پنجره ِ گنده داشتن همینش خوبه. به لطف مسکن های پشت سرهم ، این روزا حالم عالیه . سرماخوردم یه جورایی و مجبورم قرص و شربت بخورم ! و این حس ِ آرامش به قول تو مصنوعی رو خیلی دوست دارم . یه جور بی خیالی و گیجی ِ شیرین دارم . دلم نمیخاد تموم شن قرصام . آروم و راحتم .. خیلی راحت . ماهی ِ قرمز ندارم . ندارم خب ندارم چیکار کنم پاشم برم بشینم کنار اقیانوس منتظر اینکه شاید دلش بخاد یه پشتک و وارویی بزنه و چشمم یه نظر بش بیفته ؟ نه هی تـیـ ـدا...ادامه مطلب
ما را در سایت تـیـ ـدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eanother-me0 بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 19:17

شادم خدا ..  خیلی شاد  . بعد از مدت ها از ته ته ته دل شادم .انگار هیچ اتفاق بدی تالا نیفتاده . دارم مثه یه آدم نرمال و هپی مپی زندگی میکنم . انگار زمان برگشته به عقب و همه چیز درست سر کجاش قرار گرفته . تولد هادی ، بهترین پایان برا امشب َم بود . خیلی خیلی خوش گذشت خیلی زیاد ! البته قبلش هم کلی خوش گذش بهما .. هرچند جو یه کم سنگین بود و علت شو هنوز نمیدونم حضور اقا پلیسه بود یا شاید چیز دیگه .. اما خب :) امروز یکی از بهترین روزای زندگیم بود . فک نمیکردم بتونم با عروس خالم هیش وخ رابطه مسالمت آمیز پیدا کنم ولی امشب اینقدر گفتیم و خندیدیم که فهمیدم من توانایی سازش با همه اقشار جامعه رو دارم و کاریزمام اون قدری بالاس که اونام  دوسم داشته باشن . از این لحظه ها کم پیدا میشن . همه چیز خوب و خوب و خوب بود . نمیدونم این حال خوش چند روز ، پاداش کدوم کاریه که یادم نیس .. حدس میزنم یکی از داورا انشامو خونده و کلی تو دلش دعام کرده واسه " حال خوشی " که بش دادم . جای سید مهدی خالی :) انشا امسالمو واست نخوندم سید ! بسیار .. بسیار .. متفاوته . شاید به خوبی سالای قبل نیس ولی خب دوسش دارم .از لحظه های خاط تـیـ ـدا...ادامه مطلب
ما را در سایت تـیـ ـدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eanother-me0 بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 19:17

تالا شده یکی با کنترل از راه دور دلتونو بشکنه ؟ ینی آدمی که تقریبا یه ساله دیگه وجود نداره تو دنیاتون ، بدون اینکه کلامی با هم حرف بزنید یا همدیگه رو ملاقات کنید یه دکمه رو فشار بده و دلتون بگه تلق .. بشکنه ؟ خب فردی در مسلک ریاست ، این کارو کرد . دس خوش به رفیقام . به دوستام :) که چه قدر دوستشون دارم ! امید وارم همیشه مثه پیشی کوشولوای خوشمزه دنبال خوراک باشن این اطراف :)) همش به این فکر میکنم استخونای ماهی قرمزم قراره بعدا سهم کی بشه .. ؟ ماهی که من خیلی اشتباه کردم در موردش . امروز بعد از اینکه از کلاس پرتم کردن بیرون ، ( علتش مکالمات دیر وقت شبانه و خوابیدن سرکلاس و حال ناخوش و لرزی که از بین نمیرفت و کوفت و زهر مار .. ) بعد از اینکه کلی گریه کردم ، هندزفریمو گذاشتم تو گوشم و از یکی از پنجره های طبقه بالا زل زدم به حیاط مدرسه. و کاملا تفاوت بین هوس و دوست داشتن رو فهمیدم . . کاملا فهمیدم من تو دنیای ماهی قرمزا غریبه ام . یه وصله ناجورم که نباید باشم . فهمیدم من اصولا آدمی هستم که عاشق ریاست و شهرزاد شدن شب ها میباشم . آدمی که بدرد زندگی فنسی فنسی اقیانوس نمیخوره و ترجیح میده بشینه تـیـ ـدا...ادامه مطلب
ما را در سایت تـیـ ـدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eanother-me0 بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 19:17